خاکریز مجازی

رسانه جوان بصیر و انقلابی

خاکریز مجازی

رسانه جوان بصیر و انقلابی

خاکریز مجازی
بصیرت، قرآن، حدیث، احکام، مناسبتهای مذهبی، دروس حوزه، مداحی، طلبگی ...
پیوندها

https://bayanbox.ir/view/3816990283332842160/%DB%8C%D8%A7%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%B6%D9%84-%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%D8%B9.jpg

سلام به حضرت ابالفضل العباس (علیه السلام) لینک متن به آدرسدر زیارت ناحیه مقدسه

 


mbokh.blog.ir
 
منبع: الاقبال سید بن طاووس، ج۳ ص ۷۳ و المزار الکبیر مشهدی، ص ۴۸۶

السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادى لَهُ الواقى، السّاعى إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتى وحَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِىَّ .

ترجمه: سلام بر ابوالفضل عبّاس ، فرزند امیر مؤمنان ؛ از خود در گذرنده با جان برای برادر، برگیرنده از دیروزش برای فردایش، فداییِ او، نگهدارنده، کوشنده برای رساندن آب به او، وکسی که دست هایش بُریده شد! خداوند قاتلانش یزید بن رُقاد حیتی وحَکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند!

نشد که آب بیارم رباب شرمنده (روضه)

 
نشد که آب بیارم رباب شرمنده
عروس فاطمه و بوتراب شرمنده
به وقت گفتن لالا به روى گهواره
اگر چکید ز چشمانت آب شرمنده
به گوش اصغر تشنه بگو عمو نرسید
بگو که گفت عمویت بخواب شرمنده
نگو چرا نرسید آب بر لب طفلم
که غیر اشک ندارم جواب شرمنده
میان علقمه بى مشک و دست افتادم
نخورد گرچه لبم هم به آب، شرمنده
به دختران حرم هم بگو که سقا گفت
اگر شدید اسیر طناب شرمنده...
***
اگر که بعد من آقای من در آن گودال
محاسنش شود از خون خضاب؛ شرمنده

برگـرد عمـو! دل هـوس آب نـدارد (روضه)

ای اهل حرم میر علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد
ای هم‌سفـران مـاه بنـی هاشمیان کو؟
آرام دل و دیده و آرامش جان کو؟
آیینه‌ی عشق از پی دیدار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد
دل‌هـای پریشـان شـده شیرازه ندارد
گنجـایش انـدوه و غـمِ تازه ندارد
دل خون شد و مجنون شد و دلدار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد
آن گل که چمن عاشق بوسیدن او بود
آن ماه که ما را هوس دیدن او بود
صد بار به ما سر زد و این بار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد
برگـرد عمـو! دل هـوس آب نـدارد
امشب بـه خدا دیده‌ی ما خواب ندارد
ای پردگیـان محـرم اسـرار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد

یک مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت (روضه)

تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت
از دست هر کسی که نباید سبو گرفت
تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست
پس این فرات بود که با تو وضو گرفت
کوچک نشد مقام تو ،نه! تازه کربلا
با آبروی ریخته ات آبرو گرفت
شرم زیاد تو همه را سمت تو کشید
این آفتاب بود که با ماه خو گرفت
دیگر برای اهل بهشت آرزو شدی
وقتی عمود ازسر تو آرزو گرفت
خیلی گران تمام شد این آب خواستن
یک مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت
از آن به بعد بود صداها ضعیف شد
ازآن به بعد بود که راه گلو گرفت
زینب شده شکسته غرورش،شنیده ای؟
دست کسی به کنج النگوی او گرفت
در کوفه بیشتر به قَدَت احتیاج داشت
با آستین پاره نمی شد که رو گرفت

رحم الله عمی العباس (روضه)

 


mbokh.blog.ir
 

قالَ الصّادِقُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام : کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِىٍّ نافِذَ البَصیرَةِ، صٌلبَ الإِیمانِ، جاهَدَ مَعَ أبى عَبدِ اللّه ِ وأبلی بَلاءً حَسَناً، ومَضی شَهیداً.
ترجمه: عمویمان عبّاس بن على علیه السلام ، تیزبین بود و ایمانى استوار داشت . همراه ابا عبد اللّه علیه السلام جنگید و آزمونى نیکو داد و به شهادت رسید.

دل و دست تو چشمه کرم است
حُرمتت مثل کعبه محترم است
شاهدی جز تو کیست در عالم
که به باب الحوائجی علم است
رویت ای ماه هاشمی رخسار
نور "مستوحشینَ فی الظلم" است
تا صدای تو در دلم جاری است
نغمه های تو "دافعُ النقم" است
برق شمشیر شب‌شکاف تو نیز
سایه لطف "سابغُ النعم"است
جَهد تو در جهاد عاشورا
جنگ با کفر و قهر با ستم است
تا تویی پاسدار خیمهء وحی
اهل بیت رسول را چه غم است؟
چه بگویم که گفت خیر الناس
رحم الله عمی العباس

شیخ صدوق در کتابهای الأمالی و خصال از امام سجادع علیه السلام روایت کرده:
رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ الْعَبَّاسَ‏ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ یَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ بِهِمَا جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ کَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.
ترجمه: حضرت سجاد علیه السّلام فرمود: خدا حضرت عباس را رحمت کند! حقا که امام حسین را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فداى آن حضرت نمود تا اینکه دستهاى مبارکش قطع شد. خداى مهربان در عوض دستهاى عباس‏ علیه السّلام دو بال‏ به وى عطا کرد تا بوسیله آنها در بهشت با ملائکه پرواز نماید. کما اینکه این نعمت را نیز به جعفر بن ابى طالب عطا کرد.

ای فدایی راه دین عباس
شاهد مکتب یقین عباس
داشتی در قیام عاشورا
ید بیضا در آستین عباس
تو علمدار فضل اللهی
در سپاه مجاهدین عباس
چون تو در مذهب وفا داری
کیست سردار راستین عباس
چه بگویم که گفت خیر الناس
رحم الله عمی العباس
رنگ و بوی علی و احمد و آل
در وجود تو هست در همه حال
ای کتاب مکارم اخلاق
ای حسن سیرت و حسین خصال
میشود در عوالم ملکوت
دستهای بریده ات پر و بال
تو همان عبد صالحی که نماز
با سلام تو میرسد به کمال
دست یزدان در آستین داری
اثر سجده بر جبین داری
چه بگویم که گفت خیر الناس
رحم الله عمی العباس

*
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی‏ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیما
 

عباس من برادر من نور چشم من (روضه)

 


mbokh.blog.ir
 

آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست
سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی ست
این ها برای کشتن ما صف کشیده اند
از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست
دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست
آتش که شعله ور بشود خشک و تر یکی ست
حتی به روی اکبر من تیغ می کشند
با اینکه با پیامبر از هر نظر یکی ست
تنها به این گناه که فرزند حیدریم
تنها به این دلیل که ما را پدر یکی ست
آیا کسی نمانده که یاری کند مرا
اینجا میان این همه لشکر اگر یکی ست
عباس من برادر من نور چشم من
طرز مصاف کردن تو با پدر یکی ست
تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد
در چشم شیر ، یک نفر و صد نفر یکی ست
چشم انتظار آمدنت از شریعه اند
حالا دعای اهل حرم بیشتر یکی ست
شمشیرها به دور تنت حلقه می زنند
چون جمع تیغ ها همگی ضربدر یکی ست
بعد از من و تو زینب اگر نشنود بدان
خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکی ست
از بس حروف پیکر پاکت مقطعه ست
پائین پای مرقد و بالای سر یکی ست
غرق ستاره است تن من ولی هنوز
در آسمان بی کسی من قمر یکی ست

رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی (روضه)

زبان حال حضرت زینب (س) با اباالفضل العباس (ع):

رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی
آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را
وقتی غریبانه می‌رفت بی یار و یاور ندیدی
آری در آوردن تیر بی دست از دیده سخت است
اما در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی
حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست
آن بهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی
شد پیش تو نا امیدی، تیر نشسته به مشکت
مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی
بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد
چون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی
دلخونی اما برادر دلخون‌تر از من کسی نیست
آخر تو بر خاک صحرا مولای بی سر ندیدی
قلبت نشد پاره پاره، آن شب خرابه نبودی
آنجا سر یک پدر را در دست دختر ندیدی
سقا! تو ساغر ندیدی، در تشت زر، سر ندیدی
جای نیِ خیزران بر لبهای دلبر ندیدی

 

آبرویم خورده تیر، کجا برگردم؟

کاشف الکرب مولا، دخیلک عباس
باب حاجات دل ها، دخیلک عباس

ای امید ام البنین، شدی مقطوع الیمین
بخر ما را اربعین

روز جزا شهیدان در، حسرت آن مقام تو
گفته به تو بنفسی أنت، امام تو

(مدد عزیز أم البنین)

*** *** ***

آبرویم خورده تیر، کجا برگردم!؟
دست خالی از میدان، چرا برگردم!؟

آه
خدایا بی طاقتم، پر از شرم و خجلتم
شده زخمی غیرتم

به هلهله شدم آگه، ز بی حیایی لشگر
بزن گره دگر بر معجرت خواهر

(مدد عزیز أم البنین)

*** *** ***

پاره پاره شد مشکت، فدای اشکت
می کشم تیر از چشمت، فدای اشکت

آه
قد من را کرده خم، دو تا بازوی قلم
تن پاشیده ز هم

شده قیامتی برپا، سرت به دامن زهرا
دوباره تازه شد داغِ / سر مولا

(مدد عزیز أم البنین)

*** *** ***

بیرق عشقت بالا، اباعبدالله
کل یوم عاشورا، اباعبدالله

حسین
سلام ای بالا نشین، سلام ای خونین جبین
بخر مارا اربعین

من الغریب تو اوجِ تمام روضه های تو
خدا چه روضه ای خوانده، برای تو

(حسین ذبیح العطشان)
(حسین قتیل العریان)
 
 
 

ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم سقای طفلانم

ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
داغت شکسته پشت من، ای راحت جانم، سقای طفلانم

ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم

من بـی‌برادر چـون کنم بـا این سپـاه دون، در دامـن هامـون
بینـم تـو را در ابــر خـون، ای مـاه تابـانم، سقای طفلانم

ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم

خواهـم بـرم در خیمه‌گه، ای گل تن پاکت، پیکـر صدچـاکت
ممکـن نبـاشد «یا اخا» محـزون و نـالانم، سقای طفلانم

ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم

برخیـز و ای جــان بـرادر کـن علمـداری، بنما مـرا یـاری
بی تـو غـریب و بی‌معیـن در این بیابـانم، سقای طفـلانم

ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم

بی تـو یقیـن دارم کـه فـردا زینب نـالان، بـر ناقـه‌ی عریان
گردد سوار از راه کینـه بــا یتیمانم، سقای طفلانم

ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم

شد روز روشن پیش چشمم تیره‌تر از شب، چون معجر زینب
بینم تو را در موج خون، ای دُرّ غلطانم، سقای طفلانم

ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
 

قوت قلب من، هیبت لشکرم

قوت قلب من، هیبت لشکرم
طاقتتو برید، العطش حرم
بی تاب رفتنی، برداشتی مشکتو
چطور بگم نرو، چطور بگم برو
لا اقل
بذار تماشا کنم، صورت ماهت رو باز
از نگاهم با وفا، نگیر نگاهت رو باز
بر پا/ شده غوغای تو
این رزم/ بی پروای تو
دور باشه چشمای بد از چشمای تو
(عباس خداحافظ برو، دیگر شدم تنهای تنها بعد تو)


کنار علقمه، یه مشک خالی و
دستای ساقی و، آشفته حالی و...
کنار علقمه، ای پاره پاره تن
باور نمیکنم، تویی عباس من
غرق خون
پیکرتو دیدم و، رشته صبرم گسست
برادر از داغ تو، پشت برادر شکست
دیگه/ زدم دست روی دست
عباس/ تنت از هم گسست
اشکی/ دوید و روزن چشمامو بست
(آه از نگاه آخرت، صد پاره قلبم شد شبیه پیکرت)

روضه سقایی حضرت ابالفضل (ع)

منبع: بحارالانوار؛ علامه مجلسی: ج45 ص 41

فسمع الأطفال ینادون العطش العطش فرکب فرسه و أخذ رمحه و القربة و قصد نحو الفرات فأحاط به أربعة آلاف ممن کانوا موکلین بالفرات و رموه بالنبال فکشفهم و قتل منهم على ما روی ثمانین رجلا حتى دخل الماء. فلما أراد أن یشرب غرفة من الماء ذکر عطش الحسین و أهل بیته فرمى الماء و ملأ القربة و حملها على کتفه الأیمن و توجه نحو الخیمة فقطعوا علیه‏ الطریق و أحاطوا به من کل جانب فحاربهم حتى ضربه نوفل الأزرق على یده الیمنى فقطعها فحمل القربة على کتفه الأیسر فضربه نوفل فقطع یده الیسرى من الزند فحمل القربة بأسنانه فجاءه سهم فأصاب القربة و أریق ماؤها ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدره فانقلب عن فرسه و صاح إلى أخیه الحسین أدرکنی فلما أتاه رآه صریعا فبکى و حمله إلى الخیمة.

ترجمه: ناگاه شنید که کودکان فریاد میزنند: العطش! العطش! حضرت عباس علیه السلام بر اسب خود سوار شد و نیزه و مشک‏ را برداشت و متوجه‏ فرات گردید. تعداد چهار هزار نفر که موکل آب فرات بودند آن بزرگمرد را محاصره و تیر باران کردند. ولى او لشکر را شکافت و بنا بآنچه که روایت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را کشت تا بر سر آب رسید. وقتى خواست مشتى آب بیاشامد بیاد تشنگى امام حسین و اهل بیت آن حضرت آمد و آب را ریخت. پس از اینکه مشک را پر از آب کرد و بدوش راست خود انداخت متوجه خیمه‏ها گردید. دشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند. حضرت عباس علیه السلام با آنان کارزار کرد تا اینکه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع کرد. آن بزرگوار مشک را بدوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا کرد. حضرت عباس علیه السلام بناچار مشک را به دندان گرفت. ناگاه تیرى به طرف آن بزرگمرد آمد و به مشک آب اصابت نموده آب روى زمین ریخت. سپس تیر دیگرى آمد و بر سینه مبارکش جاى گرفت! پس از این جریان بود که از بالاى اسب خود به زمین سقوط کرد و فریاد زد: یا اخا ادرکنى. وقتى امام حسین علیه السلام آمد و آن حضرت را دید که از پاى در آمده است گریان شد و عباس را بخیمه برد.

مقتل حضرت عباس و برادران شهیدش

الأخبار الطوال: ص ٢٥٧، تاریخ الطبری : ج ٥ ص ٤٤٨ ، الکامل فی التاریخ : ج ٢ ص ٥٧٠

الأخبار الطوال: لَمّا رَأى ذلِکَ العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام ، قالَ لِاءِخوَتِهِ عَبدِ اللّه ِ، وجَعفَرٍ، وعُثمانَ بَنی عَلِیٍّ عَلَیهِ وعَلَیهِمُ السَّلامُ ـ واُمُّهُم جَمیعاً اُمُّ البَنینَ العامِرِیَّةُ مِن آلِ الوَحیدِ ـ : تَقَدَّموا، بِنَفسی أنتُم! فَحاموا عَن سَیِّدِکُم حَتّى تَموتوا دونَهُ. فَتَقَدَّموا جَمیعاً، فَصاروا أمامَ الحُسَینِ علیه السلام ، یَقونَهُ بِوُجوهِهِم ونُحورِهِم.
فَحَمَلَ هانِئُ بنُ ثُوَیبٍ الحَضرَمِیُّ عَلى عَبدِ اللّه ِ بنِ عَلِیٍّ فَقَتَلَهُ، ثُمَّ حَمَلَ عَلى أخیهِ جَعفَرِ بنِ عَلِیٍّ، فَقَتَلَهُ أیضاً.
ورَمى یَزیدُ الأَصبَحِیُّ عُثمانَ بنَ عَلِیٍّ بِسَهمٍ فَقَتَلَهُ، ثُمَّ خَرَجَ إلَیهِ فَاحتَزَّ رَأسَهُ، فَأَتى عُمَرَ بنَ سَعدٍ، فَقالَ لَهُ: أثِبنی، فَقالَ عُمَرُ: عَلَیکَ بِأَمیرِکَ ـ یَعنی عُبَیدَ اللّه ِ بنَ زِیادٍ ـ فَسَلهُ أن یُثیبَکَ.
وبَقِیَ العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام قائِماً أمامَ الحُسَینِ علیه السلام یُقاتِلُ دونَهُ، ویَمیلُ مَعَهُ حَیثُ مالَ، حَتّى قُتِلَ رَحمَةُ اللّه ِ عَلَیهِ
ترجمه: الأخبار الطّوال : هنگامى که عبّاس بن على علیه السلام ، این [ وضعیت ] را دید ، به برادرانش : عبد اللّه ، جعفر و عثمان ، پسران على ـ که بر او و پسرانش درود باد ـ و مادر همگى آنها اُمّ البنین عامِرى از آل وحید بود ، گفت : پیش قدم شوید ـ فدایتان شوم ـ و از سَرورتان ، حمایت کنید تا به پاى او جان دهید» .
آنان ، همگى پیش قدم شدند و پیش روىِ حسین علیه السلام ، با سر و گلوى خود ، از او محافظت کردند .
هانى بن ثُوَیب حَضرَمى ، به عبد اللّه بن على ، حمله بُرد و او را کُشت . سپس به برادرش جعفر بن على حمله بُرد و او را نیز کُشت .
و یزید اَصبحى نیز عثمان بن على را با تیر زد و کُشت . سپس به سوى او رفت و سرش را جدا کرد و نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت : به من ، پاداش بده !
عمر گفت : برو از امیرت (یعنى عبید اللّه بن زیاد) بگیر !
عبّاس بن على علیه السلام ، باقى ماند و پیشِ روى حسین علیه السلام مى جنگید و هر کجا حسین علیه السلام مى رفت ، همراهش مى رفت تا آن که کشته شد . خدایش رحمت کند


*******************


المناقب لابن شهرآشوب: ج ٤ ص ١٠٨، بحار الأنوار: ج ٤٥ ص ٤٠.

المناقب لابن شهرآشوب: کانَ عَبّاسٌ السَّقّاءُ قَمَرُ بَنی هاشِمٍ، صاحِبَ لِواءِ الحُسَینِ علیه السلام ، وهُوَ أکبَرُ الإِخوانِ . مَضى بِطَلَبِ الماءِ فَحَمَلوا عَلَیهِ وحَمَلَ هُوَ عَلَیهِم، وجَعَلَ یَقولُ
لا أرهَبُ المَوتَ إذِ المَوتُ رَقى
حَتّى اُوارى فِی المَصالیتِ لِقا
نَفسی لِنَفسِ المُصطَفَى الطُّهرِ وَقا
إنّی أنَا العَبّاسُ أغدو بِالسَّقا
ولا أخافُ الشَّرَّ یَومَ المُلتَقى
فَفَرَّقَهُم، فَکَمَنَ لَهُ زَیدُ بنُ وَرقاءَ الجُهَنِیُّ مِن وَراءِ نَخلَةٍ، وعاوَنَهُ حَکیمُ بنُ طُفَیلٍ السِّنبِسِیُّ، فَضَرَبَهُ عَلى یَمینِهِ، فَأَخَذَ السَّیفَ بِشِمالِهِ، وحَمَلَ عَلَیهِم وهُوَ یَرتَجِزُ
وَاللّه ِ إن قَطَعتُمُ یَمینی
إنّی اُحامی أبَداً عَن دینی
وعَن إمامٍ صادِقِ الیَقینِ
نَجلِ النَّبِیِّ الطّاهِرِ الأَمینِ
فَقاتَلَ حَتّى ضَعُفَ، فَکَمَنَ لَهُ الحَکیمُ بنُ الطُّفَیلِ الطّائِیُّ مِن وَراءِ نَخلَةٍ، فَضَرَبَهُ عَلى شِمالِهِ، فَقالَ
یا نَفسُ لا تَخشَی مِنَ الکُفّارِ
وأبشِری بِرَحمَةِ الجَبّارِ
مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ المُختارِ
قَد قَطَعوا بِبَغیِهِم یَساری
فَأَصلِهِم یا رَبِّ حَرَّ النّارِ
فَقَتَلَهُ المَلعونُ بِعَمودٍ مِن حَدیدٍ. فَلَمّا رَآهُ الحُسَینُ علیه السلام مَصروعاً عَلى شَطِّ الفُراتِ، بَکى...

ترجمه: المناقب ، ابن شهرآشوب : عبّاس، سقا ، ماه بنى هاشم و پرچمدار حسین علیه السلام بود . او از دیگر برادرانش بزرگ تر بود و در طلب آب مى رفت که بر او حمله بُردند . او هم به آنها حمله بُرد و چنین مى خواند
از مرگْ نمى هراسم ؛ زیرا مرگ ، ترقّى و صعودى است
که مرا در پشت شمشیرها ، پنهان مى کند
جانم ، سپر جان پاکیزه مصطفى باد
من ، عبّاسم که سقّا گشته ام
و به روز برخورد ، هراسى از شرّ ندارم
پس آنان را متفرّق کرد . زید بن وَرقاى جُهَنى ، در پشت درخت خرمایى به کمین او نشست و حَکیم بن طُفَیل سِنبِسى نیز او را یارى داد و بر دست راست عبّاس علیه السلام ضربه اى زد [ و آن را قطع کرد ] . عبّاس علیه السلام ، شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنها حمله بُرد و چنین رَجَز مى خواند
به خدا سوگند ، اگر دست راستم را قطع کنید
من ، همیشه از دینم حمایت مى کنم
و نیز از امام راستگو و استوارباورى
که نواده پیامبرِ پاک و امین است
آن گاه ، جنگید تا ناتوان شد . حَکیم بن طُفَیل طایى ، از پشت درخت خرما به او کمین زد و بر دست چپش ضربه اى زد [ و آن را قطع کرد ] . عبّاس علیه السلام نیز خواند
اى جان ! از کافران مترس
و به رحمت خداى جبران کننده ، بشارتت باد
همراه با پیامبر صلى الله علیه و آله ، سَرور برگزیده
با سرکشى شان ، دست چپم را قطع کردند
پروردگارا ! آنان را به داغىِ آتش برسان
پس آن ملعون ، با عمود آهنین [ به او زد و ] عبّاس علیه السلام را به شهادت رساند . هنگامى که حسین علیه السلام ، او را بر [ کناره ] رود فرات ، افتاده دید ، گریست

مقتل حضرت ابالفضل العباس (ع)

 


mbokh.blog.ir
 
منبع: بحار الأنوار، ج‏45، ص: 41

لما رأى وحدته ع أتى أخاه و قال یا أخی هل من رخصة؟
وقتی که ابالفضل تنهائى برادر را دید آمد خدمت حضرت امام حسین و گفت: یا أخاه! آیا رخصت جهاد به من مى‏دهى؟


فبکى الحسین ع بکاء شدیدا
امام حسین علیه السلام گریه شدیدى کرد


ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی ‏
بعد فرمود: اى برادر! تو پرچمدار منى، اگه تو شهید بشی لشکر من از هم می پاشد


فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ وَ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ. عباس علیه السلام عرضه داشت: آقا سینم تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. میخواهم از
این منافقین خونخواهى کنم.


فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ
امام حسین علیه السلام فرمود: مقدارى آب از براى این کودکان طلب کن.


فذهب العباس و وعظهم و حذرهم فلم ینفعهم
ابا الفضل رفت و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از این جنایت بر حذر داشت، ولى اثرى نکرد.:


فرجع إلى أخیه فأخبره
عباس به سوى امام حسین مراجعت و آن حضرت را آگاه نمود.


فسمع الأطفال ینادون العطش العطش
ناگاه شنید که کودکان فریاد میزنند العطش! العطش!


فرکب فرسه و أخذ رمحه و القربة و قصد نحو الفرات
حضرت عباس علیه السلام بر اسب خود سوار شد و نیزه و مشک را برداشت و متوجه‏ فرات گردید.


فأحاط به أربعة آلاف ممن کانوا موکلین بالفرات
تعداد چهار هزار نفر که موکل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره کردند.


و رموه بالنبال فکشفهم
او را تیر باران می کردند ولى او لشکر را شکافت


و قتل منهم على ما روی ثمانین رجلا حتى دخل الماء.
و بنا بآنچه که روایت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را کشت تا بر سر آب رسید.


فلما أراد أن یشرب غرفة من الماء ذکر عطش الحسین و أهل بیته فرمى الماء
وقتى خواست مشتى آب بیاشامد بیاد تشنگى امام حسین و اهل بیت آن حضرت افتاد و آب را ریخت.


و ملأ القربة و حملها على کتفه الأیمن و توجه نحو الخیمة
پس از اینکه مشک را پر از آب کرد و بدوش راست خود انداخت متوجه خیمه‏ها گردید.


فقطعوا علیه‏ الطریق و أحاطوا به من کل جانب
دشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند.


فحاربهم حتى ضربه نوفل الأزرق على یده الیمنى فقطعها
حضرت عباس علیه السلام با آنان جنگید تا اینکه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع کرد.


فحمل القربة على کتفه الأیسر فضربه نوفل فقطع یده الیسرى من الزند
آن بزرگوار مشک را بدوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا کرد.


فحمل القربة بأسنانه
حضرت عباس علیه السلام بناچار مشک را به دندان گرفت.


فجاءه سهم فأصاب القربة و أریق ماؤها
ناگاه تیرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشک آب اصابت نموده آب روى زمین ریخت


ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدره
سپس تیر دیگرى آمد و بر سینه مبارکش جاى گرفت!


فانقلب عن فرسه
پس از این جریان بود که از بالاى اسب خود به زمین سقوط کرد


و صاح إلى أخیه الحسین أدرکنی
و فریاد زد: یا اخا ادرکنى.


فلما أتاه رآه صریعا فبکى
وقتى امام حسین علیه السلام آمد و آن حضرت را دید که از پاى در آمده است گریان شد


و قال الحسین ع الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی.
امام حسین فرمود: یعنى الان پشتم شکست و راه چاره‏ام قلیل و اندک شد .

عباسُ یَنتَظِرکَ الصِّغارُ

 


mbokh.blog.ir
 

شده ولوله، گوییا این بار

به میدان زده حیدر کرار

یلی چون علی، یا علی بر لب

علی رو، علی خو، علی پیکار

رخش: والقمر، موی او: واللیل

چو القارعَة ضرب شمشیرش

نفس بر نمی آید از دشمن

بنازم به رزم نفس گیرش

به این رزم حیدری، به پا کرده محشری

از او هر عدویی به سویی گریزد

" حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَة" که "فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَة"

نگر مظهر اسم قهار ایزد

یابن الحیدر / شاه وفا اباالفضل

ای معنای / صدق و صفا اباالفضل

ای سقای /کرب و بلا اباالفضل

 (ای سقای کرب و بلا ابالفضل)

 

***   ***   ***   ***

 

هُنا حَیثُ تَنحَبِسُ الأنفاسْ

در اینجا که نفس ها در سینه ها حبس می شود

 

هنا ثُقِبَت قِربةُ العباس

مشک عباس سوراخ شد

 

و صارتْ فُراتاً جدیداً فی

و به فرات جدیدی پُر از

 

ثَرَى الطَّفِ قد فاضَ بالإحساس

احساس در صحرا تبدیل شد

 

هنا قد أحاطَتْ بهِ الأرجاس

در اینجا، نانجیبان او را احاطه کردند

 

هنا بالعَمُودِ أُصیِبَ الرّاس

در اینجا، نیزه به سر (عباس) اصابت کرد

 

هنا کُلُّ طِفلٍ یُنادیهِ

در اینجا همه کودکان او را صدا می زنند

 

هنا الکُلُّ یَصرُخُ " یا عباس "

در اینجا همه فریاد "یا عباس" سر میدهند

 

العلمُ و الکُفُوفْ، أروَعُ ما فی الطُّفوف

علم و دو  دست علمدار، زیباترین معانی در کربلا هستند

 

اباالفضلِ قد حارَ فیکَ الوفاءُ

ای ابافضل، وفا در وفاداری تو حیران است

 

مِن خیلِه قدْ وَقع، لکنَّما اِرتَفَع

از اسبش سرنگون شد، اما بالا رفت

 

هناکَ دَعتْهُ إلیها السَّماءُ

آسمان او را به سوی خود دعوت کرده بود

 

مِن بعدِکَ حَلَّ هنا الدَّمارُ

پس از تو، ویرانی بر اینجا سایه افکند

 

عباسُ یَنتَظِرکَ الصِّغارُ

عباس، کودکان منتظرت هستند

 

عباسُ قُمْ فَفِی الخِیامِ نارُ

عباس! برخیز که آتش به خیمه ها افتاده ست

 

(عبّاسْ عبّاسْ یا قَمرَ العَشیرة)

عباس عباس، ای ماه بنی هاشم

آسمون ها عزادارِ غمه، چشامون خیره سمت پرچمه

آسمون ها عزادارِ غمه
چشامون خیره سمت پرچمه
زندگیم وقف درد و ماتمه
محرمه
عبد احسان توام، زیر باران توام
وقتی که دلتنگ می شم می خونم:

بی سر و سامان تو ام
سائل احسان توام/ ثارالله

غریب کربلا حسین، شهید نینوا حسین

آقا/ دلم/ تنگه/ حرم
شده لطفی کن ای سالار زینب
رسیده جان من از غصه بر لب

دلم/ خواهد/ شوم/ فدا
به راه عشقت ای دلدار زینب
رسیده جان من از غصه بر لب

بی سر و سامان تو ام/
سائل احسان توام/ ثارالله

***************

این نشونی نوکر بودنه
که لباس سیاهم بر تنه
آرزوم تو مسیرت رفتنه
عشق منه

با لطف ابو تراب
با اذن بی بی رباب
وقتی که دلتنگ میشم میخونم:

من و این همه غم ارباب ارباب
ببرم به حرم ارباب ارباب
آآآآآآ
نفس نفس من، شعر غم تو،
ایشالا بمیرم، تو حرم تو
حسین ثارالله

(حسین ثارالله، اباعبدالله)

***************

هرجا اسمت باشه کرب و بلاست
قبله‌ی دل به سمت نینواست
حرمت تو دل سینه زناست
دارالشّفاست

دارم من روی سیاه
خوب میشم با یه نگاه
وقتی که دلتنگ میشم میخونم:

تو شبای جمعه، عاشقی چه زیباست/ کربلا
شبایی که میگن، زائر تو زهراست/ کربلا

آره دیدنیه، سجده‌ی ملائک/ کربلا
روی لب زوار، حلت بفنائک /کربلا

کربلا،
هر کی زائرت باشه اون شبا پریشون میشه
گریه‌کن میشن انبیا وقتی فاطمه روضه‌خون میشه

بی قرارم و/ میگم این شبا
کاش کی قسمتم/ بشه کربلا

(حسین وآآآآآی)

آب به لب های تو رو زده، موج به پای تو زانو زده

آب به لب های تو رو زده/ موج به پای تو زانو زده
ماه خیمه به ماه فلک/ ماه روی تو پهلو زده
به رخسار تو، ماشاءالله / به گیسوی تو، ماشاءالله
پناه حرم، جان زینب / به بازوی تو، ماشاءالله
(یل کربلا ماشاءالله)

هر کجا صحبت از شیر شده/ دشمن تو زمینگیر شده
در مصافت کسی که میاد/ یعنی از زندگی سیر شده
به صاحب علم، ماشاءالله/ به تیغ تو دم، ماشاءالله
رقیه میگه، با سوز دل/ امید حرم، ماشاءالله
(یل کربلا ماشاءالله)

ای کمان ابروی علقمه/ تنها رفتی سوی علقمه
تا که خوردی زمین گفت حسین/ ماه گرفته توی علقمه
به آه حرم، ای وای ای وای / به دست قلم، ای وای ای وای
تو خیمه دیگه، بعد از تو نیست / کسی محترم، ای وای ای وای
(یل کربلا ابوفاضل)

گوییا حیدر کرار به میدان زده

گوییا حیدر کرار، به میدان زده این بار و چنین لشگر کفار به یکباره به هم می ریزد
وَالْعَادِیَاتِ ضَبْحًا

به تکاپوی سمند از دل هر صخره دو صد صاعقه می انگیزد
فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا

شفقی سر زده از برق نگاهش که از آن دشمن خفاش صفت بگریزد
فَالْمُغِیرَاتِ صُبْحًا

آسمان را به زمین دوخته گردی که از سم فرسش می خیزد
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا

احدی را نبود زهره که با هیبت لشگر شکنش بستیزد
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا

تماشایی دارد از خیمه طلوع ماه بنی هاشم

 


mbokh.blog.ir
 
تماشایی دارد از خیمه، طلوع ماه بنی هاشم
دلش روشن، چهره اش خندان
سوی میدان می شود عازم
به پیشانیش نور سجده نمایان
دو چشم بصیرش دو خورشید تابان
یلی دست و بازوی او مرتضایی
تو گویی که حیدر میآید به میدان
شوری دارد دل آرام او
دشمن می هراسد از نام او
میدان می لرزد زیر گام او
عباس سرو رشید کربلا
فرات است و تشنه کامی ها
فرات است و این دل خونین
فرات است و بی قراری ها
فرات است و روضه ای سنگین
چه سنگ جفایی، چه تیر خطایی
بر آن ابروان کمانی نشسته
در آن سجده ی سرخ و محراب خونین
تو گویی علی بود و فرق شکسته
تنها از میدان برگشته بابا
حرفی نگفت از عموجان اما
برداشت عمود خیمه را از جا

ای سلطان ادب + وَداعاً یا صَدیقی

 


mbokh.blog.ir

ای سلطان ادب و سالار اهل وفا

The commander of the loyal, Oh sovereign of respect

 

ای سوگت عین رجز، سردار کرببلا

General of Karbala, Your grief, a war cry in effect

 

در ابرِ خون مرو ای، ماه زیبای حسین

Don’t go in the cloud of blood, beautiful moon of Hussain

 

آماج تیر و تبر! سرو رعنای حسین

Spears and axes target you, lone platoon of Hussain

 

تشنه از فرات / آمدی برادرم

You come my brother, thirsty, from the yearning of Furaat,

 

قلب پاک تو/ خون شد از غم حرم

Sorrow submerges the tents, wounding your untainted heart,

آمده پی / دیدن تو مادرم

Follows, to come and see you, my mother

آه از این وداع

Alas! The pain from leaving each other

 

(بر غم حسین، شاهدی خدای من)

ای خدای من

My Lord, you are witness to the pain of Hussain

 

***

 

رویای امّ بنین، تعبیر از علقمه شد

Realized on the Euphrates, a dream of Ummul Baneen

 

عباسش با لب خشک، مهمان فاطمه شد

Abbas, a guest of Fatima, with thirsty lips is seen

 

فرقش چون فرق پدر، چون مادر خورده زمین

Head split like his father, like mother he fell to the ground

 

یا حیدر بر لب او، افتاده از روی زین

With Ya Haider on his lips, from his saddle he was downed

 

از غم حسین / چشم نافذش تر است

Grief and sorrow of Hussain, drench his penetrating eyes

 

 با ادب هنوز / محضر برادر است

In the presence of his brother, still with respect, he lies

 

رنگ او پرید / لحظه های اخر است

His skin pales, his last moments with brother

 

آه از این وداع

Alas! The pain from leaving each other

 

(بر غم حسین، شاهدی خدای من)

ای خدای من

My Lord, you are witness to the pain of Hussain

 

***

 

صَدیقیَ الأبَدی ... وَداعاً یا عَضُدِی

خداحافظ ای دوست همیشگی من و ای یار و یاور من

Farewell oh my eternal friend, Oh my aide and helper

 

یا رُکنی فی الشَّدَدِ ..عباسُ یا سَندِی

خداحافظ ای تکیه گاه من در سختی ها و ای پشتیبان من

Farewell my support, oh my backing in stormy weather

 

مِن بَعْدِکَ اشْتَعَلَتْ ...رُوحی و ما سَکَنَت

بعد از تو روحم پر از غم وغصه شد و آرام نگرفت

After you, my soul filled with grief, sorrow and found no peace

 

و زینبٌ ضُرِبَتْ ... و بَعدَها سُبِیَتْ

بعد از تو زینب کتک خورد و به اسارت رفت

Zainab was hit and became captive after your decease

 

یا أخیْ الحَبیبْ / أنتَ أنتَ لی طَبیب

ای برادر عزیزم تو طبیب دردهای منی

Oh my dearest brother, you are the healer of my pains

 

أشرقتْ دِماک / ثّمَّ سِرْتَ للمَغِیب

خون تو چون خورشید درخشید و سپس غروب کردی

Your blood shone like the sun and then set in the plains

 

إنّنَی هُنا / یا أخی هُنا غَریب

ای برادرم! من اینجا غریبم

I am lonely here, Oh dear brother!

 

یا أخی الحَبیب

ای برادر عزیزم

Oh my dear brother

 

(ساقیُ الحَرمْ .. قمرُ العشیرةِ)

او ساقی حرم و ماه بنی هاشم است

Moon of Bani Hashim, in the tents he was the cupbearer

 

***

 

القُدسُ رایتُنا ...الوَحْدَةُ تَرْفَعُها 

قدس پرچم ماست که وحدت آن را بر خواهد افراشت

Jerusalem is our flag through unity it will rise

 

و الضِّفَّة ُصَرخَتُنا ... لِلعالمِ نُسْمِعُها

برای کرانه باختری فریاد می زنیم و صدایمان را به گوش جهان می رسانیم

Our cry for West Bank in the world will arise

 

مِنَ النَّهرِ فَإلى ... بَحریْ العَاتیْ وَطنی

مرزهای وطن من از نهر تا بحر است

The borders of my state are from the river to the sea

 

فِلَسطینُ انْتَفِضی .... هذا هذا کَفنی

ای فلسطین به پا خیز... ما کفن هایمان را نیز آماده کرده ایم

Oh Palestine rise up… I too stand with my shroud by me

 

جَهَّزُوا السِّلاح/ فهوَ حلُّنَا الوَحِید

اسلحه‌ها را آماده کنید که این تنها راه ماست

Arm yourself, the only way to fight Zion

 

إنتفاضَةٌ/ باللَّهیبِ و الحَدید

انتفاضه ای با آتش و آهن

This intifada is with fire and iron

 

إنَّ حربَنا/ فی الطَّریقِ من جدید

جنگ ما (با صهیونیست ها) دوباره در راه است

The war with the Zionists, is along the way again

 

جَهَّزُوا السِّلاح

اسلحه‌ها را آماده کنید

Ready your arms

 

(یرفَعُ العَلَمْ ... عَلمُ البَصِیرةِ)

پرچم بصیرت برافراشته خواهد شد

The flag of insight will rise one day again

 

(یا حسین حسین یا حبیبَ فاطمه)

ای علمدار شه کرب و بلا باوفایی باوفایی باوفا

ای علمدار شه کرب و بلا
باوفایی باوفایی باوفا

مروه عشقی زلال زمزمی
باصفایی باصفایی باصفا

تابش صبح است در پیشانی ات
والضّحایی والضّحایی والضّحی

ضربت شمشیر تو لشگر شکن
مرتضایی مرتضایی مرتضی

ماه زیبای بنی هاشم تویی
خوش‌لقایی خوش‌لقایی خوش‌لقا

ای امیر لشگر جانان ما
جان‌مایی جان‌مایی جان‌ما

با همه بیگانه ای و با حسین
آشنایی آشنایی آشنا

ریزه خوارِ خان احسان توایم
باسخایی باسخایی باسخا

هم خدا با توست هم تو دم به دم
باخدایی باخدایی باخدا

جان فدای تو که در راه حسین
جان‌فدایی جان‌فدایی جان‌فدا

سر نثار تو که مانند حسین
سرجدایی سرجدایی سرجدا

هم قیامی هم قیامت یک کلام
کربلایی کربلایی کربلا

تا ابد ای ماه در شام سیاه
رهنمایی رهنمایی رهنم

کلنا عباسک یا زینب

 


mbokh.blog.ir
 
مداحی حاج میثم مطیعی خطاب به جنایت کاران سلفی در سوریه:

نخیزد آهی از عمق نهادی
که در آخر نگردد گردبادی
نریزد اشک مظلومی به دامن
مگر ویران کند کاخ فسادی
نوای نای مظلومان عالم
بلرزاند تن آل زیادی
سرانجام تبه کاران، تباهیست
نه اخدودی به جا مانده، نه عادی
الا ای خیل خون آشام! در شام
نمانَد از شما حتی نمادی
نبردید از خرد، در شامه بویی
ندارید از خدا در یاد، یادی
شما را نیست جز شیطان ، مریدی
به غیر از ابن ملجم ها، مرادی

لکم یا زُمرةَ الإرهابِ تبّاً
أساسَ البَغیْ، رَمزاً للعِنادِ
ای جماعت تروریست! ننگ و نفرین بر شما
که پایه ی طغیان و نماد دشمنی هستید

دماءَ الناسِ أنتم تَستَبیحُون
و لاتخَشون من یومِ المَعادِ
خون مردمان را مباح اعلام می کنید
و از روز قیامت نمی ترسید

تِجاهَ الناسِ وجَّهْتم سِلاحاً
و اسرائیلُ تَسْکُنْ فی البلاد
دربرابر مردم اسلحه کشیده اید
درحالیکه اسرائیل در سرزمینها(ی اسلامی) جا خوش کرده است

و لستُم مِن بنِی السّنه ولکن
بنوصَهیون و فی لُجِّ الفساد
وشما نه فرزندان اهل سنت که فرزندان صهیونید
و در گرداب فساد غوطه ورید

و إن آباؤُکم هَدْمُوا البقیعَ
فنَقطَعْ منکُم الآنَ الأیادی
اگر پدران شما بقیع را نابود کردند،
ما امروز دست شما را قطع می کنیم

و إن لاتَعرِفُونا نحنُ نارٌ
و أنتم تَنفَخُونَ فی الرَّماد
اگر ما را نمی شناسید (بدانید که ) ما آتشیم
و شما در خاکستر می دمید
(اصطلاحی در ادبیات عرب کنایه از کاربیهوده و خودزنی)

و لنْ تُسبى رقیة مرّتین
و لا زینب و لا زینُ العباد
نه رقیه دوبار اسیر می شود
و نه زینب و زین العابدین علیهم السلام

ابد و الله لانَنسى حُسینا
هو القائد على رُغم الأعادی
به خدا سوگند تا ابد حسین را فراموش نمی کنیم
به کوری چشم دشمنان، اوست که پیشوا و مقتداست

مِن العابس تَعَلّمْنا جُنوناً
مِن العبّاس حُبّاً للجِهاد
ما از عابس(یکی از شهدای کربلا که فرمود عشق حسین دیوانه ام کرده) دیوانگی را آموخته ایم
و از عباس ، عشق به جهاد را یاد گرفته ایم

دخیلک یا ابوفاضل! أَغِثْنا
فإنّ الشّامَ إیّاکَ تُنادی
یا ابوالفضل! قسمت می دهیم که به فریادمان برس
چرا که سرزمین شام تنها تو را می خواند