متن اشعار مداحی حاج محمود کریمی شب عاشورا محرم 93
غزل مصیبت حضرت عباس
پر خیمه کنار رفت و یکی
رنگ از رخ پریده داخل شد
گفت با لکنت زبان ای وای
چه نشستید کار مشکل شد
من که نزدیک خیمه ها بودم
دست گیرم شد از همه حرکات
گفت عباس با حسینش چشم
مطمئنم که میزند به فرات
قطره ای آب اگر رسد به حسین
جان گرفتند ما چه کار کنیم
با سپاهی که دور خود دارد
همه باید فقط فرار کنیم
یک قدم مانده تا به پیروزی
زحمت خویش را هدر ندهید
کودک شیر خوار هم تشنست
جان تازه به محتضر ندهید
گفت فرمانده به حرمله
رزمتان را نگاه خواهم کرد
گر ابالفضل تا فرات رسد
روزتان را سیاه خواهم کرد
او نباید به علقمه برسد
حلقه ای باش بر نگین فرات
دو برابر کن از همین الان
با سپاهت موکلین فرات
حال گیرم که مشک را پر کرد
راه او تا به خیمه بسته شود
تو حریفش نمی شوی شاید
بلکه کاری کنی که خسته شود
آن که من می شناسمش فردا
سر این آب سخت میکوشد
در وفایش همین که بر لب آب
قطره ای آب هم نمی نوشد
حرمله هدف تیر هایتان فردا
از زمین و از آسمان مشک است
دشت را پر کن از کمان داران
نقطه ضعفش فقط همان مشک است
تا که از چشم هاش میترسید
خیمه رفتن براش مشکل نیست
شک ندارم که میزنی به هدف
دیدن چشم هاش مشکل نیست
روضه 1
علقمه عین محشر کبراست
مشک بر دوش شیر کرار است
نخل ها هر کدام یک سنگر
پشت هر نخل یک کمان دار است
فکر گهواره است در میدان
مشک را بر گرفته چون جانش
آنچنان فکر طفل شش ماهست
اشک بسته است راه چشمانش
آنکه در عرصه ی جدال علیست
هست هوشیار و پای تا سر
چشم بسکه چشمان او بصیرت داشت
چشم زیباش خورد آخر چشم
اشک تا بست راه دیدن را
حرکت تیغ گم شد اندر چشم
دست افتاد و مشک سالم ماند
داشت امید بهر اصغر چشم
مشک شد پاره امیدش ریخت
شد خراب آرزوی او در چشم
تیر ها از کمان رها که شدند
باز شد در تمام پیکر چشم
حرمله تیر را به چله گذاشت
غنچه ی پر شکفته شد بر چشم
ضربه ی آهنی که خورد به سر
بر زمین خورد شیر حیدر چشم
فاطمه گفت یا اخا برگو
گفت ای جان مادر چشم
تا صدایش به گوش شاه رسید
ناگهان رنگ از حسین پرید
خوب شد در کنار پیکر او
مادرش که قد خمیده ندید
در کنار عمود خیمه ی خود
با سر زانویش حسین رسید
روضه شد باز خاک بر دهنم
چه بگویم چه صحنه ها که ندید
آنچنان ناله زد کنار تنش
همه گفتند که حسین برید
زمینه
هوا گرم است و تب دار است تمام دشت خونبار است
و آتش میبارد بر خیمه ی خورشید خورشید عالم تاب بر خیمه ی ارباب
بر خاک اوفتاده تن اصحاب صدای زوزه ی گرگان بی رحم از تمام دشت می آید
و طفلی جسم خود را بر زمین نمناک خیمه ی سقا میساید
همه تشنه همه بی تاب نگاه انتظار کودکان بر خیمه ی مهتاب
پر خیمه بالا رفت سوی دریا دریا رفت
و تکبیر حرم تا به ثریا رفت
به لشکر زد یل سپه دار حسین
امیر کربلا علمدار حسین
------
هزاران تیر بر ترکش کمان داران کمین کردند
همه قصد دو چشمان گل ام البنین کردند
سوار از علقمه با مشک پر از آب می آید
خرامان خرامان به سمت خیمه ی سلطان
و اشک حضرت سقا که در آن نگاه کودک شش ماهه ای پیداست
دگر چشمش نمی بیند که ابر تیر باریدن گرفته
و اشکش قدرت دیدن گرفته
صدایی آن طرف تر صدای پور حیدر رجز های مکرر
و می گوید جوابش ساقی لشکر
انا ابن المصطفی انا ابن المرتضی
انا ابن المرتضی بیا ثاقی بیا
-------
به گوش خیمه می آید صدای خنده ی دشمن
حرم بی تاب یکی رفت است از هوش و یکی بی خواب
رباب از لا به لای خیمه میبیند که ارباب
به یک دستش عنان ذوالجناح و دست دیگر بر کمر دارد
گمانم داغ سقا بر جگر دارد
رباب خسته باید ز طفل نازنینش دست بر دارد
نمی داند چه می گوید حسینش با سه ساله
که امد از حرم فریاد و ناله
حسینم آمده به سمت علقمه
شده ورد همه کجایی فاطمه
------
مشک آب پاره شد خیلی بد شد خیمه بیچاره شد خیلی بد شد
زینب آواره شد خیلی بد شد
حیف شد به خیمه نرسیدم
حیف شد رقیه رو ندیدم
حیف شد حیف شد چقدر حیف شد
حیف شد چشم من نه مشک پر آب
حیف شد جون من نه طفل رباب
حیف شد حیف شد چقدر حیف شد
نا امید شد رباب خیلی بد شد آرزوش شد خراب خیلی بد شد
رفتنم شد عذاب خیلی بد شد
افتادم رو زمین خیلی بد شد برا ام البنین خیلی بد شد
روی خاکم همین خیلی بد شد
حیف شد نشد با تو بمونم
حیف شد که مشک و برسونم
حیف شد حیف شد چقدر حیف شد
حیف شد قد رعنای تو خمید
حیف شد کارمون به اینجا کشید
حیف شد حیف شد چقدر حیف شد
واحد
آب می خواهم اب خیمه ها پر شده از تشنگی و رنج و عذاب
ای عمو آب چه شد غیر شرمندگی عباس ندادست جواب
دختری مشک آورد مشک آورد و دنیا سرش گشت خراب
به دل دشمن زد قول دادست عمو تا که بیاید با اب
قول دادست عمو روی حرفش همه ی اهل حرم کرده حساب
ظهر عاشورا شد علم افتاد و زمین قائله ای بر پا شد
علم افتاد زمین و از آن لحظه دگر باب جسارت وا شد
نیزه ای بالا رفت و چه دشوار میان دو سه نیزه جا شد
دوره کردند او را سر این که چه کسی سر ببرد دعوا شد
یا اخا را تا گفت پسر ام بنین هم پسر زهرا شد
ساعتی بعد حسین در سرا شیبی گودال تک و تنها شد
شعر غرق گله است پایه زن های حرم خسته و پر آبله است
زیر تیغ خورشید سر عباس به نی سایه ی این قافله است
دختری سیلی خورد چون که بین سر و او چند قدم فاصله بود
روضه ی شعر اینجاست نیزه دار سر عباس چرا حرمله است
شور
مجنونم و پریشونم
درمون همه دردام تویی آقا جونم
مهمونم تشنه ام مثه بیابونم
من تشنه ی تو نم نم یه بارونم
بی تابم بی خوابم
در حسرت می نابم
من رایت غلام تو ام ای اربابم
آقام وای
عشق تو تو خونم
من مرد توی میدونم
من واسه ی خیام تو بلا گردونم
آقام وای
در مسیر عشق من ولایی ام تو شهی و من هم فدایی
در هوای تو من هوایی ام با اشاره ات کربلایی ام
بی تاب از یارتم اگر چه بی لیاقتم
در آرزوی دیدنم من عاشق زیارتم
با این روضه ها وای میریم کربلا وای
نگاهم پر از بارونه غمت درد بی درمونه
هوایی میشم وقتی که یکی تو دلم می خونه
با این روضه ها وای
میریم کربلا
میگیم یا حسین میریم کربلا
خداوند اجرتان دهد ان شاالله