خاکریز مجازی

رسانه جوان بصیر و انقلابی

خاکریز مجازی

رسانه جوان بصیر و انقلابی

خاکریز مجازی
بصیرت، قرآن، حدیث، احکام، مناسبتهای مذهبی، دروس حوزه، مداحی، طلبگی ...
پیوندها

خوشا خون آن عاشقانی، که در راه تو بر زمین ریخت

اگر چه اسیر گناهم/ مرا هم بخوان با نگاهت

که این سو و آن سو نمانم/ بیایم سوی خیمه گاهت
مرا هم گرفتار خود کن/ که از مهر تو پر شود دل
که از هرچه جز با تو بودن/ پشیمان شود، حر شود دل
خوشا جان و دل را/ به کوی تو بردن
خوشا دل سپردن/ خوشا سر سپردن
(یاحسین یابن الزهرا)
خوشا خون آن عاشقانی/ که در راه تو بر زمین ریخت
خدا خونبهایش شد آن دم/ که با خون پاک تو آمیخت
خوشا چون "حبیب" از محبت/ به شوق تو از جان گذشتن
خوشا چون "سعید" از سعادت/ شهید نماز تو گشتن
خوشا بُشر و ادهم / خوشا جون و نافع
خوشا سیف و اسلم/ خوشا سعد و رافع
(یاحسین یابن الزهرا)
خدایا به خون شهیدان / به آوینی و باکری‌ها
به چمران و صیاد و همت / به تهرانی و باقری‌ها
دل سنگ ما را هم امشب/ تو با یادشان با صفا کن
همانها که در وصفشان است / من المومنینَ رجالٌ
شده تازه در دل / هوای شهادت
ببر جان ما را / سوی کربلایت
(یاحسین یابن الزهرا)
شاعر: مهدی سیار

------------------------------------------------------------------------------

در خیمه فقط حرف عمو بود عمو بود

طفلان حرم بعد تو ماتم زده بودند

خواب همه را بعد تو بر هم زده بودند
با حال پریشان و دل شعله ور از آه
آتش به دل عالم و آدم زده بودند
در خیمه فقط حرف عمو بود عمو بود
آه از تو فقط از تو فقط دم زده بودند
بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم
بر صورتشان سیلی محکم زده بودند
آن روز غم انگیزترین روز جهان شد
آن روز ملائک همگی غم زده بودند
نام تو پس از نام حسین بن علی بود
بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند
انگار علی بود نه انگار تو بودی
« سقای حرم میر و علمدار تو بودی »
شاعر: احمد علوی

------------------------------------------------------------------------------

بر خیل اشک قافله سالار، زینب است

شمس حجاب گنبد دوار، زینب است
بدر سپهر عصمت و ایثار، زینب است
محبوبه ی حبیه ی دادار، زینب است
مسطوره ی سلاله ی اطهار، زینب است
منصوره ی نرفته سر دار، زینب است

نون و قلم نبی است و مایسطرون، حسین
طاق فلک علی است به عالم ستون، حسین
خلقت! تمام، حضرت زهراست، خون، حسین
هستی تمام ظاهر و مافی البطون حسین
با یک قیامت است هم الغالبون حسین
در این قیام نقطه ی پرگار، زینب است

سردار سرسپرده ی جولان عشق کیست؟
تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟
عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟
روح دمیده در تن بی جان عشق کیست؟
علامه ی مفسر قرآن عشق کیست؟
اذن دخول در حرم یار، زینب است

ققنوس وهم از پی او در توهم است
فانوس وصف در صفت وصف او گم است
قاموس اقتدار و وقار و تلاطم است
پابوس او تمامی افلاک و انجم است
کابوس شام و دولت نامرد مردم است
بر فرق ظلم تیغ شرر بار، زینب است

پیداترین ستاره ی دیبای خلقت است
زیباترین سروده ی لبهای خلقت است
زهراترین زهره ی زهرای خلقت است
لیلاترین لیلی لیلای خلقت است
شیواترین سؤال معمای خلقت است
گنجینه ی جزیره ی اسرار زینب است

این کیست؟ این که سجده کند عشق در برش
این کیست؟ این که سینه درند در برابرش
این کیست؟ این که از جلوات مطهرش
عالم نیود غیر غباری ز محضرش
فرموده است از برکاتش برادرش
آئینه دار حیدر کرار، زینب است

تا کوچه اش قبیله ی لیلا ادامه داشت
تا خانه اش گدایی عیسی ادامه داشت
در چشم او تلاطم دریا ادامه داشت
بر قامتش قیامت مولا ادامه داشت
زینب نبود حضرت زهرا(س) ادامه داشت
خاتون خانه دار دو دلدار، زینب است

سرچشمه های پرطپش کوهسار از اوست
دریا از اوست جذبه ی هر آبشار از اوست
تیغ کلام فاطمی اش آب دار از اوست
تفسیر آیه های غم و انتظار از اوست
آری تمام هیمنه ی ذوالفقار از اوست
از کربلا بپرس علمدار، زینب است

آن شانه ی صبور، صبوری ز ما ربود
آن قامت غیور، قیامت بپا نمود
آن شیرزن حماسه ی عباس را سرود
با دست خویش بیرق کرببلا گشود
بر بالهای زخمی اش ای وای جا نبود
غم را بگو بیا که خریدار، زینب است

ذرات و کائنات همه مرده یا خموش
در احتجاج بود زنی یک علم به دوش
قلب جهان به عمق زمین غرق جنب و جوش
آتشفشان قهر خداوند در خروش
هوهوی ذوالفقار علی می رسد به گوش
در هیبتی ز حیدر کرار زینب است 

خورشید روی قله ی نی آشکار شد
کوچکترین ستاره سر شیرخوار شد
ناموس حق به ناقه ی عریان سوار شد
هشتاد و چهار خسته به هم، هم قطار شد
زیباترین ستاره ی دنباله دار شد
در این مسیر نور جلودار، زینب است

چشم ستاره در به در جستجوی ماه
بر روی نیزه دیده ی زینب گرفت راه
مبهوت می نمود به سرنیزه ای نگاه
آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه
کای جان پناه زینب و اطفال بی پناه
راحت بخواب چونکه پرستار زینب است

از نای من به ناله چو افتاد نای نی
عالم شنید از پس آن های های نی
تو بر فراز نیزه و من در قفای نی
آنقدر سنگ خورده ام از لابه لای نی
تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی
هجران توست آتش و نیزار زینب است

قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو
رنگین شده است ساقه ی نی از گلوی تو
در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو
ای منتهای آرزویم گفتگوی تو
ای نازنین بناز خریدار، زینب است

پشتش شکست بس که بر او آسمان گریست
حتی به حال و روز دلش کاروان گریست
از خنده های حرمله و ساربان گریست
بر گیسوان شعله ور کودکان گریست
از ضربه های دم به دم خیزران گریست
بر خیل اشک قافله سالار، زینب است

زینب اگر نبود اثر کربلا نبود
شیرازه ای برای کتاب خدا نبود
زینب اگر نبود علم حق بپا نبود
این خیمه ها و پرچم و رخت عزا نبود
یک یا حسین بر لب ما و شما نبود
در کار عشق گرمی بازار، زینب است

با این که قد خمیده ام و داغ دیده ام
فتح الفتوح کرده ام هرجا رسیده ام
گر نیش کعب نی به وجودم خریده ام
گر طعم تازیانه چو مادر چشیده ام
چون کوه ایستاده ام ای سر بریده ام
در اوج اقتدار جهاندار، زینب است

زینب کجا و خنده ی اشرار؟ یا حسین..!
زینب کجا و کوچه و بازار؟ یا حسین..!
زینب کجا و مجلس اغیار؟ یا حسین..!
زینب کجا و این همه آزار؟ یا حسین..!
زینب کجا و طشت و سر یار؟ یا حسین..!
در پنجه های بغض گرفتار، زینب است...

------------------------------------------------------------------------------

چشم انتظارانِ، دیدار آن یاریم

در جان ما هر دم، غوغای عاشوراست
بیداری عالم، از یا حسین ماست
با روضه ها هر لحظه میسوزیم و میباریم
بر لب همه "یا لیتناکنّا معک" داریم
تا آن دمی که سر به پای یار بگذاریم
نذر تو این جان و تن، مولا اباعبدالله
ذکر نفس های من، لبیک یا ثارالله
(لبیک یا ثارالله)
میثاق این دل با، خون شهیدان است
جان روشن از یادِ، پیر جماران است
از سر گذشتن، سرگذشت و سرنوشت ماست
دلداده ایم و بهر ما هر روز عاشوراست
ما راهمان از کربلا تا مسجد الأقصاست
ما انقلابی هستیم، مِهر ولایت با ماست
هیهاتَ منّا الذّله، شوق شهادت با ماست
(لبیک یا ثارالله)
دل خسته از هجران، دلتنگ دیداریم
چشم انتظارانِ، دیدار آن یاریم
بر ندبه های جمعه های ما نگاهی کن
بر گریه های روضه ها آقا نگاهی کن
بر لاله های سرخ این صحرا نگاهی کن
نذر قدم هایت شد، خون شهیدان ما
آماده پیکاریم، یابن الحسن یا مولا
(یابن الحسن یا مولا)
شاعر: محمد مهدی سیار

------------------------------------------------------------------------------

و چنین بود که دیگر به حرم میر و سپهدار نیامد

بحر طویل تاسوعا:

گوییا روز نهم بود، که از سمت نُخیله، از همان مأمن آن لشگر بدکاره اولاد امیّه، شمر آن نوکر ملعون، که کرده است بسی خون، دل اطفال حسین ابن علی(ع) خاصه رقیّه
آمد اطراف خیام شه خوبان، حسین سید و سالار شهیدان ، و صدا زد که: ابالفضل! برای تو امان نامه ای آورده ام از جانب کوفه،
آمد از خیمه برون، حضرت عباس (ع)، همان معدن احساس، همان عطر گل یاس، همان شیر عرب، ساقی با اصل و نسب، شاه ادب، صاحب عنوان و لقب
قهرمان زاده صفین، تسلای دل سید کونین، همان غازی قهار که نازد به مرام و ادب و بازوی او حید کرّار
همان قبله حاجات، همان روح مناجات، همان بابِ حسین ابن علی، سرور سادات، که بُد صاحب فضل و ادب و فیض و کرامات 
چنین گفت به آن دشمن ملعون، به آن بی صفت دون، که بزن از حرم آل عبا زود تو بیرون 
من امان نامه نخواهم، من امان نامه ز تو دشمن خودکامه نخواهم، که من بی نفَس پاکِ حسین ابن علی زنده نمانم، وَ یک ثانیه دوری ز رخ او نتوانم...نتوانم...نتوانم
روز عاشور شد و باز ابالفضل به دریا زد و برجلوه دنیای دنی پا زد و ارباب یکی بوسه به آن چهره زیبا زد و آنگه همه گفتند که شیر آمده، فرزند امیر آمده، سقای دلیر آمده، چون ماه منیر آمده
وَ کردند چونان گرگ به اطراف کمین 
رفت عباس (ع) به نزدیک شریعه، مشک پر کرد از آب آه، ولی دور عمو حلقه زده لشگری از دشمن ناباب 
بسی تیر زدند آه، به ناگاه، مشک او پاره شد و وای که بیچاره شد و فکر اطفال حرم غمزده اش کرد و چه سخت است خجل گشتن یک مرد...
زان میانه یکی آورد به فرق سر او ضربه فرودی، چه عمودی، که بشکافت سرش را و همان صورت همچون قمرش را وَ تیری به هم آورد دو تا پلک ترش را 
خاک بر این دهنم، ساقی زیبای حرم، با صورت خونین خود از اسب زمین خورد، زمین از روی زین خورد، چهره مادرمان فاطمه چین خورد، لرزه بر عرش برین خورد...
و چنین بود که دیگر به حرم میر و سپهدار نیامد و ابالفضل همان سید و سالار نیامد علمدار نیامد ...علمدار نیامد
هاتف از عرش ندا داد: حرم آب ندارد علی اصغر ششماهه دگر تاب ندارد حرم آب ندارد علی خواب ندارد
شد شد شکسته کمر شاه آه صاحبِ عصر و زمان آجرکَ الله 
شاعر: عباس احمدی 
منبع: 
http://meysammotiee.ir/index