اهمیت عمامه گذاری و تلبس به لباس روحانیت در بیانات مقام معظم رهبری
خداوند انشاءاللَّه شروع مرحلهی جدید زندگی شما را مبارک کند.هر چند که ورود در رشتهی تحصیل علوم دینی و طلبه شدن، یک مرحلهی سرنوشتساز و مهمی محسوب میشود و طلبهی با عمامه و بیعمامه، هر دو گونهاش را داریم؛ لیکن نفس تلبّس به لباس روحانیت و اهل علم دینی و گذاشتن عمامه هم خودش مرحلهیی است و بسیار حایز اهمیت میباشد. تا شما عمامه سرتان نیست، مردم یکطور از شما توقع دارند؛ اما وقتی عمامه بر سرگذاشتید، این توقع طور دیگری خواهد شد.
این لباس، هزار سال است که لباس علم میباشد.
شما آقایانی که این عمامه را سرتان گذاشتید، از لحاظ مادّی و فیزیکی، چند سیر بیشتر جِرم و ثقل ندارد. البته بعضی ازعمامهها الان که من دست میزدم، خیلی سفت و وزندار بود؛ اما بعضی از آنها اینطور نبود. خود عمامه، یک چند متر پارچه است که اگر در ترازو بگذاریم، چند سیری بیشتر نمیشود؛ اما ثقل معنوی این عمامه خیلی زیاد است. حقیقتاً یک گردنِ کلفت و قوی معنوی لازم دارد که بتواند زیر این تاب بیاورد. بعضی از گردنها زیر بار عمامه میشکنند، بعضی هم اصلاً آن قدر تخدیر میشوند که آن بار را احساس نمیکنند. اینها درست نیست. بایستی ما واقعاً از لحاظ معنوی خودمان را قوی کنیم. بنیهی معنوی قوی لازم دارد.
بیانات در مراسم عمامهگذاری جمعی از طلّاب ۱۳۶۸/۱۰/۲۶
مسؤولیت سوم این است که امروز در نظام سیاسی کشور، روحانیت نقش دارد - چون نظام، نظام دینی است - و این نقش در شکلهای مختلف مشاهده میشود؛ از حضور در دستگاهی برای اقامهی نماز جماعت یا بیان احکام دین بگیرید، تا زمامداری جامعه. کارهای دینی و مسؤولیتهایی که متوقف به معرفت دینی است؛ حتّی خیلی از آنهایی هم که متوقف به معرفت دینی نیست، به روحانیون محول میشود؛ اینها مسؤولیتهای شماست. شما اگر معمم هم نبودید، البته مسؤولیت داشتید. اگر کسی عالم دین باشد و معمم نباشد، البته مسؤولیت دارد؛ اما اگر معمم باشد، این مسؤولیت مضاعف است؛ حواستان را جمع کنید.
هر شغل و هر مقامی اقتضائاتی دارد؛ انسان باید آن اقتضائات را قبول کند. التزام به شیئ، التزام به لوازمش است. با این لباس، از برخی از چیزها باید گذشت. البته در قبال هرچه انسان در دنیا از آن بگذرد، خدای متعال چیزی دارد که «فیه قرّة اعین»؛ بهترش را خدا میدهد. یک جوان همسن شما فرضاً اگر در خیابان راه برود، با رفیقهایش شوخی بکند، قهقهه هم بزند و دنبال یکدیگر هم بدوند، کسی نمیگوید چرا؛ اما شما که معممید، نمیشود این کارها را بکنید. حالا این یک مثال کوچک بود؛ از این قبیل، چیزهایی هست که انسان وقتی وارد جرگهی خاصی شد، باید به اقتضائات و التزامات آن ملتزم باشد؛ اینها را رعایت کنید.
قدر این عمامه را هم بدانید. اگر ماها به لوازم این عمامه عمل بکنیم، چیز بسیار شریفی است. این لباس، همان چیزی است که دشمن نتوانسته آن را فتح کند. کسانی از اهل این لباس فاسد شدند و در طول تاریخ، فسادشان هم ضررهای بسیار شدید و لطمههای بزرگی به اسلام و مسلمین زده؛ اما دشمن نتوانسته این حصار منیع را فتح کند. با اهل این لباس خیلی هم مبارزه کردند؛ خیلی هم توی سرشان زدند؛ خیلی هم دام بر سر راهشان گستردند؛ اینها در طول این سالهایی بود که ما یادمان است، یا قریب به زمان ما بود؛ مثل زمان رضاخان که بنده یادم نیست، اما قضایایش را اجمالاً شنیدهام. جاها و جاذبههایی درست کردند، تا طلبه را که در مضیقههایی گرفتار میشود، از درس و بحث و حوزه به آنجاها بکشانند و دهانش را با یک آبنبات شیرین کنند؛ برای اینکه از این سمت منخلعش کنند. البته یک عده از سستعنصرها و آدمهایی که آن نضج شخصیتىِ لازم را نداشتند، رفتند و مجذوب هم شدند؛ اما آنها قادر نشدند که این قلعه را فتح کنند.
محبتتان جبران شد.